حلوا

دستش تو دستم بود. داشتیم با هم می رفتیم سر خاک عمه. یکی سمت ما اومد. یه ظرف حلوا دستش بود. خیرات.  نصفش خورده شده بود. سلفونش چروک خورده بود و خورده های حلوا تکه خالی سینی رو، خال خالی قهوه ای کرده بود.  اول به من تعارف کرد. من معمولا دست کسی رو بر نمی گردونم هر چند که از نوچ شدن دستم خوشم نمی اومد. با قاشق مربا خوری ای که تکه های حلوا به سر تا تهش چسبیده بود، یه تکه جدا کردم و با دست گذاشتم توی دهنم. مزشو فهمیدم. بی خود نیست همه از حلواهای مامان تعریف می کنن. تفاوت رو احساس کردم.


خم شد تا به مهدی تعارف کنه. پیش خودم حدس زدم که یا با دست بر میداره یا اینکه کار منو تقلید میکنه. دست برد قاشقو برداشت. پس داشت کار منو تقلید می کرد. یه کوچولو با قاشق از حلوا ها جدا کرد. قاشقو یه جوری از سینی برداشت که. زبونش اندازه قاشق بود و الان دیگه قسمتی از زبونش نمونده بود که با قاشق تماس پیدا نکرده باشه. خندم گرفت. با چه اعتماد به نفسی قاشقو لیسید! اون یارو چیزی نگفت و رفت. کسی دور و برمون نبود. وایسادم. اونیکی دستشم گرفتم و روبروی خودم وایسوندمش. نشستم که هم قدش شم. هنوز لبخند رو لبم بود. می خواستم براش توضیح بدم که چی کار کرده. اونم داشت لبخند می زد، با منت گفت: "قاشقشو تمیز کردم."








 

اندر احوال وبلاگ

شیوه ارتباطی نوشتن و خواندن در مقایسه با گفتن و شنیدن  مزایای بسیاری دارد.(و بالطبع معایبی)

 

از اهم مزایا چنان است که. 

 با توجه به تغییرات لحظه به لحظه درونی مان، هر موقعی برای ایجاد ارتباط آماده نیستیم. بعضی موقع ها حال شنیدن حرف نداریم. بعضی موقع ها حال شنیدن حرف داریم اما نه هر حرفی. و در حالات نادری حاضریم هر چیزی را بشنویم.

گوینده ها نیز با شنونده ها تفاوت چندانی ندارند. آن ها هم گاهی کلا سکوت را ترجیح می دهند. زمانی فقط حس گفتن از نوعی خاص را دارند. مثلا فقط درد دلشان می آید. یا فقط شوخیشان می آید. یا فقط غرشان می آید. یا فقط ... . حالاتی هم نزد گوینده ها پیدا می شود که فقط می خواهند بگویند. هر چیزی که شنونده می خواهد بشنود.

و هر کس حالت غالبی دارد.

در این میان تنها زمانی یک ارتباط لذت بخش کلامی شکل می گیرد که طرف های ارتباط حالاتی متناظر داشته باشند. گوینده در موضوع خاصی بخواهد بگوید و شنونده همان موضوع را بخواهد بشنود. و این شرایط به ندرت یافت می شود.

اما در نوشتن و خواندن آن هم از نوع وبلاگیش، نویسنده هر موقع که نوشتنش بیاید می نویسد و خواننده هر گاه آماده خواندن بود می خواند و اگر نخواست، هر گز نمی خواند. اگر خواست کامنت می دهد و اگر نه صفحه را می بندد. اگر نبود امکان چنین ارتباطی چه بسیار حرف هایی که به خاطر جور نشدن موقعیتش باید با خود به گور می بردیم.

البته نباید از حق گذشت که یک ارتباط کلامی، هنگامیکه شرایطش مهیا باشد چنان عمیق و موثر است که از این لحاظ با نوشتن و خواندن قابل مقایسه نیست. شاید به این خاطر که ارتباط چشمی و زبان بدن هم به کمک می آیند.

وجود نمایشگاهی دائمی از تابلوهای نوشتاری شخصی، یعنی همین فضای مجازی وبلاگی خودمان، شرایط خوبی را برای چنین ارتباطی مهیا می کند.


و از عمده معایب چنین است که.

نوشتن و خواندن از نوع وبلاگیش پتانسیل فوق العاده ای در خیال پردازی و توهم در شخصیت پردازی دارد. دراین مورد این پست کریم رو پیشنهاد می کنم.  


پ.ن: آپ پس از یک سال و بیست و چهار روز و بیست و دو ساعت و دوازده دقیقه.