-
فکر عوضی
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 22:53
-دانشجو سر کلاس، زیر لب، جوری که فقط خودش بشنوه میگه : آخه اینم شد استاد! در سطح روستا درس میده، در سطح تیم ملی امتحان میگیره! -استاد تو دفترش نشسته. در قفله. توآینه نگاه میکنه میگه: دانشجو هم دانشجو های قدیم. لا مصبا تو ترم 5 ساعتم درس نمی خونن! -زن به شوهر تو دلش: اخه به تو هم میگن مرد! یک بار هم نشد زن و بچتو...
-
شکار
جمعه 6 اردیبهشتماه سال 1387 23:45
در ایوان(1) نشسته بودیم که به پیشنهاد ابوی قصد باغ بالا کردیم .من، ابوی و بروبچ(نوه ها). همانطور که از اسمش پیداست (باغ بالا) به نفس نفس افتاده از راهی باریک در بین باغهای جنگلی می گذشتیم و حواسمان جمع، که تا درختی، شاخه ای به یادگار در دیدگانمان ننهد. ابوی در پیش، من که یک دستم بیل بود و دست دیگرم در دست کوچک ترین...
-
من چه دانم؟!!
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1387 11:16
داشتم با محسن درباره موسیقی صحبت میکردم. بحث به شهرم ناظری رسید و جدید ترین آلبومش ، مولوی.(چیه دوست دارم تبلیغ کنم. این که دیگه رسانه ملی نیست!) بعدش رفتم خریدمش. سروش زده. قیمتش 3000 تومنه که امیدوارم یک قرونش تو جیب آفرینندگانش بره. بد نبود. البته به نظرم آلبوم از این قشنگ تر کم نداره. اما اوج آلبوم شعر زیبای من چه...
-
صاعقه
دوشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1387 02:48
پ.ن. این مطلب آپ نیست در اصل کامنت وبلاگ آقا امیر است که به علت روده درازی اینجا تقدیم می شود. پس پیش نیاز مطالعه شود. پ.ن. من هر آنچه آمد گفتم.نه بیش نه کم! بین پنج شنبه و جمعه شبی بود ؛ که امیر داستانشو شرح داده تو وبلاگش. با، بروبچه های عرش؛ مجلسی بود بی غل و غش . ما که یکی یه دونه؛ بی همدمی نشسته؛ فرشته ها مشغول...
-
من نمیکشم!
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 21:48
سلام وقتی تو خونه سوسک پیدا میشه بحث من با والدین گرامی شروع میشه( البته اگه پدر و مادر دیده باشندش(!) پس از مرگ سوسک بد اقبال و اگر فقط بنده دیده باشمش که اصلا بحثی شروع نمیشود چون جناب سوسک اجازه دارد تا اطلاع ثانوی به زندگی خویش ادامه دهد.). من نمی دونم چه کسی به ما اجازه داده سوسکها را بکشیم. مگه چی کارمون میکنن؟...
-
ماندگار
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1387 12:31
-
فرشته
سهشنبه 27 فروردینماه سال 1387 22:27
-سر امیر آباد؟ -بیا بالا. -تق.(در باز شد.) - تق (در رو بستم.) عقب، وسط نشسته بودم. از این تاکسی هیوندا های قدیمی بود. همین دیروز بود که تازه این تاکسی ها در اومده بود. اما حالا دیگه وقت از رده خارج شدنش بود. از کنجکاوی یه نگاهی به جلو داشبوردش انداختم. یه نگاه به ساعت انداختم ببینم دیر نشده باشه. هر چند اگر دیر بود هم...
-
ممنوع!
سهشنبه 27 فروردینماه سال 1387 01:13
نمیدونم چه سریه که به آدم هر کاری رو که میگن نکن ، طالبش میشه! خوب منم (حداقل تو این یه مورد) آدمم دیگه:
-
آغاز
دوشنبه 26 فروردینماه سال 1387 12:29
سلام از این به بعد میخوام اینجا بنویسم. همین