خیلی موافع یه چیز بی ارزش، کوچک و بی اهمیت آنقدر برام بزرگ میشه که روز و شب چلو چشمامه. حتی بعضی مواقع خوابشو می بینم.در خواب یا بیداری. البته فکر کنم این موضوعیه که اکثر آدما بهش دچارند. شایدم یک خصوصیت انسانیه. و البته بعد از مدتی شی بزرگ شده جای خودشو به چیز دیگه ای می ده. می تونید برگردید به پنج، شش سال قبل ببینید چه چیزایی براتون مهم بوده که الان دو ،سه سالیه حتی بهش فکر هم نکرده اید. مثل این می مونه که یه میکروسکوپ چسبوندن جلو چشم ما آدما. یا چیزی رو نمی بینیم، یا بزرگ شده اش رو می بینیم. با میکروسکوپ نمی شه همه جا رو با هم دید، هی باید سرتو بچرخونی. با میکروسکوپ نمی شه چیزای بزرگ رو دید، نمی شه فیل دید.خلاصه با میکروسکوپ نمیشه مثل آدم؛ دید.
منظره پنجره هواپیما، دیدن از بالای کوه ، از چشم یک پرنده، خیلی خیلی زیبا تره. دیدنه زمین از سطح ماه حال میده.
من نفهمیدم بالاخره این میکروسکوپه جزئی از وجود ما انسانهاست یا اینکه ما به اینگونه دیدن عادت کرده ایم، مبتلا شده ایم. اگر توصیه های گذشتگان به پرداختن به یک و از هزار خلاص شدن نبود ؛ شک نمی کردم که مبتلا شده ایم.
یکی از بچه ها به امیر: حسن آقا کارت داره.
تو راه پله، حسن آقا به امیر: عکس خامنه ای و امامو داری؟ برای افتتاحیه می خواهیم. فردا بهت می دم.
تو صحن دانشکده. بایگان از دور داره میاد. به امیر اشاره می کنه. بعد با استیل خاص خودش از دور برای فهموندن معنای خاصی یک حرکت دفاع شخصی می کنه. دست هاشو به صورت ضربدری میگیره جلوش و این فیگور رو چند بار تکرار می کنه.
امیر، متعجب:چی میگه؟
به هم نزدیک میشن.
:رحل داری؟
تظاهر شده کار عادی مون.
با سپاس از امیر سالاری. یادم رفته بود به جای ADSL میشه از dial up استفاده کرد.
آقا جون چرا تبعیض؟ چرا باید بین شب و روز فرق گذاشت؟ مگه چه فرقی با هم دارن؟ اصلا از این به بعد شبا کار کنیم ، روزا بخوابیم. من اصلا نمی فهمم ؛ کی گفته ماه و خورشید با هم فرق دارن؟ بابا من اعتراض دارم.چرا ما تبعیض قائل می شیم. فکر نمی کنید ماه ناراحت بشه وقتی انرژی خورشیدی این همه معروفه اونوقت هیشکی آبگرمکن نور ماه ای درست نمی کنه؟ کاشکی فقط همین یکی دو تا بود. بین زن و مرد؛بین ... .اصلا می دونین تقصیر کیه؟ تقصیر خود خدائه. اصلا اساس تبعیض از خود خدا سر چشمه می گیره.؟ یکی نیست این وسط بهش بگه چرا یه سری از آدما رو می بری جهنم یه سری رو می بری بهشت؟
امتحان:
خرما نتوان خوردن از این خار که کشتیم
دیبا نتوان کردن از این پشم که رشتیم