خاطره سفر

خوب دیگه وقت آپ کردنه.

تو ترک اینترنتم. مثل اینکه بدون اینترنتم میشه زنده موند.

و اما سفر:

چی فکر می کردم چی شد!کلی برنامه ریخته بودم اما در حالی که ساعت 5 کله سحر قطار حرکت می کرد، از ساعت 3 نصف شب بالا آوردم تا دو روز بعد از بازگشت از سفر. مسافرت با اون حال با قطار اتوبوسیه تندرویی که بیشتر به قطار می نی بوسی کند رو شباهت داشت! در حالی که هر یه ربع ، نیم ساعت تو بیابون وایمیستادیم هر از چند گاهی نگاه کردن فیلم تبلیغاتی قطار که برای روحیه دادن به مسافرین هر دیقه پخش می شد باعث  نشاط بود.مشکل از سیستم برق رسانی بود. پتجاه بارهم اون فیلم انرژی هسته ای رو نشون داد. هر چی نداشت حداقل با دیدن اون دودکش دراز هسته ای سازمان انرژی اتمی دلم بره امیر آباد شمالی تنگ نمی شد. . قطار مورد بحث در کشوری طراحی شده است که کل مساحتش اندازه استان تهران است. حداکثر برای مسافرت دو سه ساعته مناسب بود .راستی همین قطار باعث شد یه نوع شکنجه جدید کشف کنم. من حاضرم بمیرم اما زجر این شکنجه رو تحمل نکنم. کافی است فرد مورد نظر را 24 ساعت در استوانه ای ایستاده به قطر دور کمر فرد مذکور قرار دهید به طوری که نه بتواند لحظه ای بنشیند و نه لحظه ای بخوابد.

نمی دونید هنگام برگشت از خوابیدن روی تخت قطار چه لذتی بردم.

خلاصه سرم شده بود غذای اصلیم.ولی امان از اون موقعی که برای ضعف و فشار خون پایین بری سرم بزنی اما یارو بلد نباشه. اون وقته که با دودست سوراخ، سوراخ مثل معتاد های تزریقی، با کفش خونی، در حالی که نیم لیتر خون را روی زمین و توی سینک دستشویی تزریقاتی یادگاری گذاسته ای، فشار خون پایین تر و ضعف بیشتر و البته با دل درد ناشی از قهقهه و همراه با خاطره ای نادر باید بری پیش متخصص طب سوزنی تا یه جای جدید برای فرو کردن سوزن سرم پیدا کنه. دیگه چی بگم؟

پس از مدت زیادی مشکل گوارشی، اولین وعده غذایی چنان لذتی داشت که عمرا نمی توانید تصور کنید مگر مدت مدیدی مریض بوده باشید.

راستی ما تو ایران چقدر زمین داریم! این کشف هم نتیجه همنشینی با جناب کند رو است.

در کل خوبه که می گذره و گذشت.