- بالاخره این برگه یادداشتمو پیدا کردم. من کم پشیمون می شم. اما الان پشیمونم. قبل از جلسه یادداشت کرده بودم که بگم. آخه به وجد اومده بودم از این تصمیمش. اول جلسه گفتم بذار آخرش بگم. آخرش که شد اون حس همیشگیِ مزخرف اومد سراغم و این کار رو نکردم. حس مزخرف میگه که حیفه بعضی چیزا گفته شه. اومدم بنویسم بندازم تو باکسش. تو فکرش بودم که یکی دو روزی به کما رفتم. از کما که بیرون اومدم گفتم حالا که اینقدر طولش دادم کاملش می کنم و میدم ستون. اون روز حواسم بود که یکی از کار هایی که نکرده ام همینه که باید حتما انجامش بدم. پیام هیچگاه نرسیده.
- امروز ماشینو از پارکینگ اوردم بیرون.
همیشه همینه!!!
همیشه چقدر زود دیر میشه زودتر ازاونکه فکرشو بکنی ...
یاس:
آره . اما خیلی وقت ها هم خود ما با دست خودمون یه کارهایی می کنیم که انگار واقعا دوس داریم دیر شه و خودمون و دیگران رو پشیمون کنیم.
پدر
آپ
کن
دیگه
!!!!
چشم
باشه؟!!!
باشه
علییی...
آپ کن.
حوصلم سر رفت.
چشم
آپ!!!!
چشم
سلام علی! میخواستم بگم لینکیدمت!
جدی جدی آپ کنین دیگه!!
چشم
خیلی جدی تر از چیزی که فکرشو کنی آپ کن دیگه!!!
چشم