خوب شد هر چه زودتر این روز گذشت. یه روز که کلی اتفاق عجیب وغریب ردیف شدن. هر جور حساب می کردم به تناقض می خوردم. حس آدمی رو داشتم که تو شطرنج حریفش آنقدر خوب مهره ها رو چیده که هر حرکتی کنه، به ضرر خودش تموم می شه و آرزو می کنه کاش می شد حرکتی نکرد! یکی تو گوشم می خوند، کار ،کار خود خداست. حس عروسکی رو داشتم که یکی داره باهاش بازی می کنه. شده بودم اسباب بازی.چیزی بهتر از این نمی تونه حسمو بگه:
پ.ن. اتفاقا یکی از همین اتفاق ها تصادف بود!
بعضی روزا خیلی عجیب و پر ماجرا میشن
وبلاگت بسیارجالب ومفید بود شما هم به ما سربزنید اگر برایتان ممکن میباشد وبلاگهای من را در لینکستان خود قرار دهید تا زیر سایه شما نسیمی به ما بوزد و بازدیدکنندگان شما گوشه چشمی به وبلاگ ما داشته باشند پیروز باشید به امید روزی که وبلاگهای من باعث شادی و امید شما دوست عزیز شود=>
http://www.iranmaxim.blogsky.com
ثبت نام در جایزه 800 دلاری و 3000 دلاری
http://www.clickwoman.blogsky.com
وسوسه زنانه
http://www.mamno-13.blogsky.com
ورود 13- ممنوع
http://www.superbank.blogsky.com
بانک سوپر
http://www.zan-mard.blogsky.com
وسوسه رن و مرد
http://www.egpool.com/?ref=naghizadeh
ما با تبادل لوگو با سایت شما موافقیم در اولین فرصت لوگوی ما را در قالب سایت خود قرار دهید بعد برای ما پیام بگذلرید و لوگوی خود را معرفی کنید تا در سایت خود قرار دهیم
<a href='http://www.mi118.com/Register.aspx?Ref=53787'><img src='http://www.mi118.com/banner/b120x240.jpg' border=0 alt='mi118.com'></a>
http://www.mi118.com/Register.aspx?Ref=53787
خسته نباشید
پس کلی تجربه جدید داشتی.این که خیلی عالیه.
آره کلی تجربه جدید داستم. واسه تنوع خوب بود.
اما همش هم تجربه های خوبی نبود.
آره آدم مواقع کمیه تو زندگی که دسته ی پلی استیشن رو گرفته. خیلی وقتا آدم خودش نقش راننده ی GTA III رو داره که فقط بهش فرمون می دن.
اون چیزی که مهمه اینه که وقتی دسته دست آدمه خوب بازی کنه!
- اونم می دونستم تویی. گفتم که بگم دیدمش!
یک عدد دسته PLAY STATION گم شده!!!
بابا یکی از مثل هم بودن و تکراری بودن روزهاش غر میزنه یکی هم مثل جنابعالی ...
اگر دنبال تنوع به هر قیمتی می گردید، پیشنهاد می کنم به بام منزل رفته،با کله بپرید پایین!!!!!!!!!!
بله ما فکر می کردیم فقط شما مطالب باقی دوستان رو از قولخود نقل می کنید (!!!!!!!!!!!) اما گویا ....
.
.
.
فکر کن بعد از یک عمر کف مالی ...
آدم به پوچی می رسه ...
دست بالای دست.......
منم هر ماه دو سه بار از این روزا دارم!البته تا حالا که تصادف نداشتم!! راستی تصادف بدی که نبود؟! فکر کنم به خیر گذشته چون به هر حال زنده اید و دارین آن می شین و تایپ می کنین!!!
سمینار نجوم امیرکبیر هم خوب نبود.خیلی بی حال و خشک بود بر خلاف باشگاههای نجوم.البته غرفه هاش بد نبود.
نه چیز خاصی نبود.
پس همون بهتر که نشد بیام.
دلم لک زده واسه همچین روزایی...حسودیم شد!
راستی اون نوشته ی زیر عنوان وبلاگتون یه جورایی غیر قابل هضمه...اصلا یه جوریه...حرص آدمو درمیاره...حس بدی بهم میده...هم نسبت به وبلاگ هم نسبت به خودم...مخصوصا اون (مشترک گرامی)...
خوبه؟
حرصتون در اومده بود،رفت تو؟
سلام
والا مطلبت رو خوندم... خواستم جواب بدم، دیدم با یه چیزش اصلا حال نمی کنم... اون عکسه ... به نظرم یه جورایی توهینه...
یا حق!
سلام
توهین به کی؟
با فرض اینکه منظورت توهین به اختیار آدماس می گم که:
خوب منم معتقد نیستم که همیشه اینجوریه. این فقط حس یک روز من بود که با این عکس منطبقه. البته در کل هم زیاد حس غریبی نیست، حس جبر!
حق نگهدارت
بهتر شد.
از دید یک بازدید کننده خوندمش، اون چیزی که می خواستم نبود.
سلام...اری...جارو به خودمان تعلق دارد...البته ناقابل است...
از کجا پیدا کرده اید. عتیقس!
ایشالا که خیره
آقا راستی چرا جوا اس ام اس نمی دی!؟
دستم بند بود. بعدشم یادم رفت. شرمنده!
zoo ما آپ شد. فیزیکیها دیدن فرمایید.
سلام
مرسی که به بلاگو سر زدین.. بازم تشریف بیارید..
یه روستاییه توی اذربایجان شرقی شهرستان هادیشهر
آقا شرمنده وقتتو می گیرم. نمی خواستم نظر بی ربط بدم اینجا. فقط خواستم ازت تشکر کنم. داشتم الکی می چرخیدم دنبال یه چیزی که حالمو عوض کنه و تو این کارو کردی! نه با پستت. با پاسخ دومین کامنت. نمی دونم چرا اینقدر حال کردم باهاش. روحم شاد شد اصلا!
خدا قسمت کنه از این حریفا....;)
آدم بزرگ می شه تو همچین شرایطی...خوبه! اون وقت یه شب خواس بره کویر نمی ناله که:آی تخت و موبایلو تخمه!!!!!و ....ندارم...:))
سلام دوست مهربون!
احوال شما؟ ما برای تولد خاله خانوم مهربونمون از شما دعوت میکنیم تا به جشن اینتر نتی ما تشریف بیارید.
منتظرتون هستیم. بای!
مبارکه
برادر شما که هنوز از این روز نحس در نیومدی!
گیر دنبالشم